لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ تهران ۱۹:۲۰

ریاست آیت‌الله جنتی بر خبرگان مبطل خیال‌اندیشی


انتخاب آیت‌الله جنتی به ریاست مجلس خبرگان رهبری توسط اکثریت اعضای این مجلس گویی برخی را شوکه کرده است. این شوک اگرچه ناموجه، ولی قابل فهم است. قابل فهم است برای این که افرادی همیشه آرزوهای خود را واقعیت می‌پندارند و یک اصل تنظیم‌کننده برای خود پرورانده‌اند که مطابق آن: «من این آرزوها را دارم، پس آنها عین واقعیت هستند».

آرزوی ۳۷ ساله سرنگونی جمهوری اسلامی یک نمونه خوب این مدعا است. بسیاری از افراد و گروه‌های آرزوکننده در طی ۳۷ سال گذشته دائماً وعده داده‌اند که رژیم به‌پایان تاریخی خود رسیده و به‌زودی- مثلاً ظرف ۶ ماه تا یک سال آینده- سرنگون خواهد شد. اما رژیم ۳۷ سال به بقای خود ادامه داده و آرزوکنندگان هیچ‌گاه به این پرسش نیندیشیده و بدان پاسخ موجهی نداده‌اند که علل و دلایل بقای رژیم جمهوری اسلامی چه بوده و چه هست؟

تبیین بقای جمهوری اسلامی با علت واحد سرکوب ناموجه است. گرامشی و آلتوسر به خوبی نشان داده‌اند که بقای هیچ رژیمی را نمی‌توان با عناصر واحد نظامی و امنیتی و سرکوب تبیین کرد. بخش ایدئولوژیک دولت- نهادهای دانشگاه، مدارس، رسانه‌ها، کلیساها، و...- و آن چه جامعه مدنی به شمار می‌رود نیز باید وارد تبیین شوند تا پایداری رژیم سیاسی قابل فهم و توضیح شود.

بنابراین نباید گرفتار خیال‌اندیشی و واقعیت پنداری آرزوها شد که کمترین پیامد آن دوری از واقعیت و دست و پا زدن در خیالات است:

هر درونی که خیال‌اندیش شد

چون دلیل آری خیالش بیش شد

آرزوی همه حذف آیت‌الله جنتی بود، اما سلطان و دستگاه سلطانی‌اش نگذاشتند این خواست برحق محقق شود.

البته از منظر دیگری هم این شوکه شدن قابل فهم است. آنان می‌دانند که آیت‌الله جنتی را مردم حذف کرده‌اند و اینک فرد حذف‌شده به ریاست مجلس خبرگان رهبری رسیده است.

مشارکت اعتراضی و استبداد جاافتاده

اتفاق شوکه‌کننده‌ای به‌وقوع نپیوسته است. طرح مشارکت اعتراضی برای حذف «مثلث جیم» بارها بر این واقعیت مهم تأکید داشت که آیت‌الله خامنه‌ای از طریق نظارت استصوابی شورای نگهبان وجود مجلس سلطانی را پیشاپیش تضمین کرده است. مشارکت اعتراضی برای نه گفتن به سلطان و مهمترین نمادهای سلطانی و حذف استصوابی بود، نه تشکیل مجلسی دموکراتیک یا معارض سلطان که امکان‌پذیر نبود.

به همین دلیل مقاله «شکست جنتی و یزدی و مصباح، آزمون فیصله‌بخش خامنه‌ای» به‌صراحت تأکید می‌کرد: «آنها “مجلس سلطانی” مطیع آیت‌الله خامنه‌ای را پیشاپیش تضمین کرده و پیروزی و شکست نامزدهای موجود تأثیر زیادی در گرایش این مجلس نخواهد داشت». این واقعیت در تمامی نوشتارهای بعدی که این طرح را دنبال می‌کرد تکرار شد.

مقاله «نه به «فقه داعشی» از طریق انتخابات خبرگان» هم ضمن تأکید بر همین واقعیت که:«مهندسی کامل انتخابات مجلس خبرگان و تضمین مجلس سلطانی، گویی باید خیال آقایان کاملاً راحت شده باشد و با آرامش در انتظار هفتم اسفند باشند»؛ گوشزد می‌کرد که انتخابات خبرگان فرصتی برای نه گفتن به فقه داعشی از طریق نه گفتن به مهمترین نمادهای آن است.

آن طرح هدف بسیار کوچکی را دنبال می‌کرد که از نظر سیاسی امیدبخش و نشاط‌آفرین بود و به مردم می‌گفت که می‌توانند حتی از همین بازی کاملاً طراحی‌شده سلطانی استفاده کرده و مخالفتشان با سلطان را از طریق حذف مهمترین نمادهایش آَشکار سازند.

آن طرح در تحقق هدف کاملاً حداقلی خود موفق بود و مردم با استفاده از همان فرصت سلطان ساخته نمادهای اصلی ش را حذف کردند، اگرچه آنها با استفاده از تقلب برخی از نمادها را راهی خبرگان کردند ( رجوع شود به مقاله «چیزی جور درنمی‌آید! - لزوم بررسی سنجش‌گرانه آرای صادق لاریجانی، احمد خاتمی و علم الهدی»).

مشارکت اعتراضی هفتم اسفند نمی‌توانست ساختار سیاسی سلطانی را دگرگون سازد. با یک رأی منفی در انتخابات سلطانی نمی‌توان تغییری اساسی در رژیم دیکتاتوری ایجاد کرد. آری اگر روزی جامعه مدنی قدرتمندی به وجود آید که از طریق بسیج عمومی و نافرمانی مدنی و گفت‌وگو «انتخابات آزاد منتهی به انتقال قدرت از زمامداران حاکم به مخالفان» را بر دیکتاتور تحمیل کند، در آن صورت آرای شرکت‌کنندگان در انتخابات به تغییرات اساسی منتهی خواهد شد.

اما در چارچوب موازنه قوای فعلی روشن بود و هست که مجلس سلطانی خبرگان مطابق میل سلطان عمل خواهد کرد. آیت‌الله خامنه‌ای نه تنها فرد مورد نظر خود را رئیس مجلس خبرگان کرد، بلکه به دنبال جا انداختن فرد مورد نظر خودش به عنوان جانشینش بوده و هست. پرسش مهم این است: آیا مخالفان جمهوری اسلامی باید ساکت بنشینند تا او فرد مورد نظرش را جانشین خود سازد یا اگر می‌توانند از طریق روشنگری نشان دهند که نامزدهای احتمالی‌اش- یعنی صادق لاریجانی، ابراهیم رئیسی، هاشمی شاهرودی و مجتبی خامنه‌ای- نمادهای شکنجه و سرکوب و فساد و جنایت هستند، باید چنین کرده و مانع آن شوند که او حداقل چهره‌ای پاک از جانشین خود بسازد؟ مخالفان جمهوری اسلامی اگر بتوانند در این فرایند نگذارند اینان رهبر شده و فردی میانه‌روتر از آنان رهبر شود، باید چگونه عمل کنند؟

فقدان نگاه ایدئولوژیک به مشارکت و تحریم

طرح حذف «مثلث جیم» مطلقاً نگاه ایدئولوژیک به مشارکت در انتخابات یا تحریم انتخابات نداشت. مشارکت و تحریم را حق افراد و گروه‌ها به شمار آورده و تأکید می‌کرد که اگر مخالفان می‌توانستند و بتوانند اجماعی فراگیر فراهم آورند که با تحریم انتخابات میزان حداقلی ۵۰ درصدی مشارکت در انتخابات جمهوری اسلامی را ۲۰ تا ۳۰ درصد کاهش دهند، باید از این فرصت استفاده کنند. اما در شرایطی که اکثریت بالای مردم در انتخابات شرکت می‌کنند، تحریم از نظر سیاسی مؤثر نخواهد بود. ولی مشارکت اعتراضی به نحو ایجابی قادر به نشان دادن مخالفت مردم با دیکتاتوری و دیکتاتور است (رجوع شود به مقاله «وزن‌کشی اجتماعی تحریم‌تران و مشارکت اعتراضی" و مطلب "بدون جامعه مدنی قدرتمند نمی‌توان از سلطان امتیاز گرفت»).

مطابق یک دیدگاه جمهوری اسلامی رژیمی اصلاح‌ناپذیر بوده و هست و راهی جز سرنگونی آن وجود ندارد. فرض کنیم این دیدگاه کاملاً پذیرفته شود. پرسش اساسی این است: راه سرنگونی و براندازی جمهوری اسلامی چیست؟ منطقاً چند راه زیر محتمل است:

الف- راه‌حل درون‌زای انقلاب: مشکل این است که جامعه ایران در «وضعیت انقلابی»- به معنای جامعه شناختی‌ای که افرادی چون چارلز تیلی توضیح داده‌اند- قرار ندارد. تا جامعه در وضعیت انقلابی قرار نگیرد، از انقلاب خبری نخواهد بود. انقلاب اگر چه محصول عمل فاعلان انقلابی است، اما انقلاب را نمی‌توان به تصمیم اراده‌گرایانه افراد و گروه‌ها فروکاست و گمان کرد که اگر افراد و گروه تصمیم به انقلاب بگیرند، انقلابی به‌وقوع خواهد پیوست.

ب- راه‌حل درون‌زای جنگ مسلحانه: چون جامعه در وضعیت انقلابی قرار ندارد، افراد معتقد به این راه‌حل باید مانند دهه پنجاه گروه‌های چریکی تشکیل داده و به‌عنوان گروه‌های پیشگام به جنگ رژیم رفته و بکشند و کشته شوند تا جامعه به وضعیت انقلابی ارتقا یابد. در شرایط کنونی مهمترین مسأله این دیدگاه این است که افرادی پیدا نمی‌شوند که ضمن استقلال از همه دولت‌های خارجی اقدام به جنگ مسلحانه کنند.

پ- راه‌حل برون‌زای تحریم و حمله نظامی به ایران: ممکن است برای افراد و گروه‌هایی سرنگونی جمهوری اسلامی به‌صرف سرنگونی اصل و هدف باشد و بگویند درون‌زا و برون‌زا بودن سرنگونی اساساً فاقد اهمیت بوده و هست. در این صورت ممکن برخی افراد از سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق تحریم‌های گسترده و سپس حمله نظامی دفاع کنند. تجربه‌های قرن بیست و یکمی منطقه در برابر ما قرار دارد. تجربه‌های افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و یمن نشان می‌دهند که این راه‌حل به نابودی دولت‌ها و کشورهای منطقه و کشته و زخمی و آواره شدن میلیون‌ها انسان و تولد و رشد گسترده گروه‌های تروریستی اسلام‌گرا منتهی شد.

بدین ترتیب معتقدان به سرنگونی باید به‌روشنی نشان دهند که با توسل به کدام راه می‌خواهند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند؟ انقلاب؟ جنگ مسلحانه گروه‌های پیشگام؟ یا حمله نظامی خارجی؟

فرض کنیم گروهی به صراحت اعلام کند که استفاده از حمله نظامی خارجی را مشروع می‌داند. در این صورت باید پاسخ دهد که کدام دولت در شرایط کنونی حاضر است از طریق حمله نظامی وارد جنگ غیر قابل پیش بینی‌ای برای کل منطقه با ایران شود؟

گذار مسالمت‌آمیز به دموکراسی

دیدگاه دیگر این است که سرنگونی به صرف سرنگونی هدف نبوده و نیست و سرنگونی لزوماً به‌نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر منتهی نمی‌شود. رژیم شاه از طریق انقلاب درون‌زا سرنگون شد و انقلاب نظام دیکتاتوری بعدی را جانشین نظام دیکتاتوری قبلی کرد.

هدف‌گذار از جمهوری اسلامی به‌نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقو ق بشر است. باید از روش‌هایی برای مبارزه استفاده کرد که گذار به دموکراسی را تضمین کند، نه این که ایران و ایرانیان را نابود سازد. مبارزه مسالمت‌آمیز تضمین‌کننده گذار به دموکراسی است. تجربه‌های شیلی، افریقای جنوبی، برزیل، پرتقال، لهستان، چک و اسلواکی، و...در برابر ما قرار دارد.

بنابراین در مبارزه مسالمت‌آمیز در هر شرایطی باید از همه فرصت‌ها برای نه گفتن به دیکتاتور و نظام دیکتاتوری استفاده کرد. همان‌گونه که فعالان حقوق بشر نقض حقوق بشر توسط زمامداران نظام دیکتاتوری را گزارش می‌کنند، فعالان سیاسی و روشنفکران قلمرو عمومی محق‌اند که اصلی‌ترین ناقضان حقوق بشر را از طریق انتخابات خود رژیم دیکتاتوری حذف کنند. هر میدان دیگری هم که فرصت نه گفتن را برای مردم فراهم آورد، از همان فرصت هم برای نه گفتن باید استفاده کرد. اما آنان می‌دانند که در حال استفاده از فرصت‌های کوچک برای آگاه کردن مردم از قدرتشان و سازمان‌یابی‌شان هستند و صرف رأی دادن یا رأی ندادن منجر به تغییرات دموکراتیک نخواهد شد.

طرح حذف «مثلث جیم» همچنان قابل دفاع است و این طرح را باید به همه قلمروها برای برکناری مسالمت‌آمیز سرکوبگران گسترش داد. با هر کنار زدنی، جامعه بیشتر امیدوار خواهد شد که قادر به انجام چه کارهایی است. فرایند حذف گسترده و مداوم روحانیت از ۱۰ مجلس شورای اسلامی چگونه امکان پذیر شد؟ مگر جز این بود که مردم با شرکت در انتخابات سلطانی همین رژیم طی ۱۰ دوره، با نه گفتن به روحانیت، غیر روحانیون را جانشین آنها کردند؟ یعنی اگر رژیم در انتخابات سلطانی خود امکان رقابت میان روحانیت و غیر روحانیت را فراهم آورد، مردم شخصی‌ها را بر روحانیت ترجیح خواهند داد. خامنه‌ای و فقیهان برای میزان اعتبار خود به روند به‌شدت نزولی حضور روحانیت در مجلس شورای اسلامی بنگرند. مردم به‌طور ایجابی نشان دادند که موافق روحانیت نیستند.

همین رویکرد در انتخابات خبرگان هم خود را نشان داد. آنها فقط و فقط یک غیر روحانی را تأیید صلاحیت کردند و او انتخاب شد. اگر شورای نگهبان ده‌ها غیر روحانی را تأیید صلاحیت می‌کرد، در آن صورت از طریق مشارکت حذفی فقیهان انتخاب نمی‌شدند. اگرچه فرد انتخاب شده غیر روحانی یکی از حقوق‌دانان شورای نگهبان است. اما تأیید ایجابی مخالفت مردم با فقیه‌سالاری مهم بود و هست. این دستاورد فقط از طریق مشارکت اعتراضی قابل دستیابی است.

.................................................................................................................

نظر نویسنده بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.

XS
SM
MD
LG