لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ تهران ۱۱:۴۱

بختیار که بود و چه کرد؟


بیست سال پس از ترور شاپور بختیار،‌ دبیرکل حزب ایران و یکی از رهبران جبهه ملی ایران دوستاران این چهره تأثیرگذار در یکی از مهم‌ترین دوره‌های تاریخ معاصر ایران عصر شنبه بر مزار او در گورستان مونپارناس پاریس گرد آمدند و یادش را گرامی داشتند.

شاپور بختیار در طول ۳۷ سال پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی در ایران از مخالفان حکومت و منتقدان آخرین شاه ایران به شمار می‌آمد. که سابقه چند بار زندان را در کارنامه مبارزاتی خود داشت. با این همه ۳۷ روزی که نام او را به عنوان آخرین نخست‌وزیر نظام پادشاهی مشروطه در ایران ثبت کرد، حساس‌ترین دوره نقش‌آفرینی شاپور بختیار در تاریخ معاصر ایران بود: ۳۷ روز پایانی حکومت پهلوی که با پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و دگرگونی نظام حکومتی ایران پایان گرفت.

صدای شاپور بختیار:‌ از یک دیکتاتوری ۲۵ ساله ما بیرون بیاییم و به یک دیکتاتوری جدید وارد شویم. من امکان ندارد در حدود این که در این مسئولیت کنونی هستم چنین چیزی را اجازه دهم. از زمان ژنرال فرانکو تاکنون آنچه را که من کرده‌ام، در راه آزادی بوده... حالا. چه می‌خواهیم؟ قانون باید اجرا شود. انتخابات باید آزاد باشد. بر طبق قانون بایستی که پارلمان باشد و تمام این چیزها بایستی به جای خود باشد. بنده تسلیم زور و هو و جنجال نخواهم شد.

شاپور بختیار که از سال‌ها پیش از مخالفان ادغام دین و حکومت بود و درباره آنچه شکل‌گیری دیکتاتوری نعلین در ایران توصیف می‌کرد، هشدار داده بود، در سال‌های پس از پیروزی انقلاب هم همچنان از مخالفان جمهوری اسلامی ایران ماند و سرانجام بیست سال پیش در ۱۵مرداد ۱۳۷۰ به همراه منشی‌اش سروش کتیبه در حومه پاریس به قتل رسید.

قتل شاپور بختیار با همکاری گروهی متشکل از فریدون بویراحمدی،‌ محمد آزادی و علی وکیلی‌راد صورت گرفت، و از این افراد علی وکیلی‌راد اندکی بعد در سویس جلب و در اختیار مقام‌های فرانسوی قرار گرفت و نهایتاً به حبس ابد محکوم شد.

با اینهمه سرنوشت این تبعه ایرانی دخیل در قتل شاپور بختیار همچون انیس نقاش، دیگر اقدام‌کننده به ترور شاپور بختیار، بازگشت به ایران بود. انیس نقاش تبعه لبنان یک سال پس از خروج بختیار از ایران در تابستان ۱۳۵۹ به جان شاپور بختیار سوء قصد کرد اما پس از ناکام ماندن این سوء قصد حکم حبس ده ساله گرفت و در معامله‌ای میان دولت‌های ایران و فرانسه و در ازای آزادی یک گروگان فرانسوی در لبنان تحویل ایران شد.

انیس نقاش دو سال پیش در گفت‌وگویی با خبرگزاری فارس این اقدام را از افتخارات خود خوانده بود. مشابه تعبیری که علی وکیلی‌راد ۱۹ سال پس از بازگشت و بعد از آن که آزادی یک تبعه فرانسوی بازداشت شده در حوادث پس از انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ آزادی و بازگشت او به ایران را رقم زد، بر زبان راند.

اما آیا ۳۷ روز زمامداری شاپور بختیار در ایران که با پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به پایان رسید، از ابتدا محتوم به شکست بود؟ به ویژه که شاپور بختیار پذیرش عنوان نخست‌وزیری را مشروط به خروج شاه از ایران کرده بود. درست برعکس غلامحسین صدیقی رهبر دیگر جبهه ملی ایران که پذیرش نخست‌وزیری را مشروط به حضور شاه در کشور و واگذاری قدرت به شورای سلطنت می‌دانست.

علاوه بر این مسئله ارتباط شاپور بختیار با حکومت‌های عراق و عربستان سعودی در دوران جنگ هشت ساله ایران و عراق، آنگونه که طیف قابل توجهی از اسلامگرایان، ملیون دیگر و گروه‌های چپگرا ارزیابی می‌کنند،‌ انتقاد برانگیز بود یا آنطور که هواداران او می‌گویند برای احیای روند دموکراسی در ایران لازم بود؟

۲۰ سال پس از قتل شاپور بختیار از جمله این پرسش‌ها را با سه میهمان این هفته برنامه دیدگاه‌ها در میان گذاشته‌ایم. با عباس میلانی،‌ مورخ و مدیر مرکز مطالعات ایران در دانشگاه استنفورد آمریکا،‌ حمید اکبری،‌ استاد رشته مدیریت دانشگاه نورث ایسترن ایلینویز آمریکا و مدیر بنیاد دانشگاهی دکتر محمد مصدق در همین دانشگاه در شیکاگو و مهران براتی، عضو شورای هماهنگی سازمان جمهوری‌خواهان ایران در برلین.

مجله هفتگی دیدگاه‌ها: بختیار که بود و چه کرد؟
مجله هفتگی دیدگاه‌ها: بختیار که بود و چه کرد؟
please wait

No media source currently available

0:00 0:27:54 0:00
لینک مستقیم


  • آقای میلانی، درک ایرانیان از شاپور بختیار در طول این بیست سالی که از کشته شدنش می‌گذرد و هم طی ۳۲ سالی که انقلاب شده دچار چه تحولی شده؟

متأسفانه آمار و ارقام دقیقی که آدم بتواند بر اساس آن قضاوت قطعی کند وجود ندارد. شواهدی که در دست هست همین مقالاتی است که نوشته می‌شود و صحبت‌های افواهی است که آدم می‌شنود. بر اساس اینها آدم بخواهد قضاوت کند من گمان می‌کنم که ستاره اقبال آقای بختیار هر چه از قتلش به دست عمال رژیم می‌گذرد،‌ بالاتر و بالاتر می‌رود.

مردم متوجه می‌شوند که دلیری و شجاعتی داشت و خطر را خوب می‌دید. راه حلی که پیشنهاد می‌کرد، یعنی جدایی دین از سیاست اساساً راه حلی است که به گمان من شمار روزافزونی از مردم ایران هم به آن رسیده‌اند و جنبه‌های دیگر شخصیتش کاستی‌های آن هم بیشتر مورد توجه است.

  • این هر دو جنبه را خلاصه می‌توانید بیان کنید؟

من فکر می‌کنم شجاعتش و درکش از ضرورت جدایی دین از سیاست،‌ درکش از آنچه استبداد نعلین ازش یاد می‌کرد، چیزی به این مضمون،‌ مهم‌ترین نکاتش هستند. شجاعتش در این که مصلحت مملکت را بر اختلافاتی که خودش با شاه داشت و اختلافات دیرینه‌ای بود،‌ رجحان گذاشت و حاضر شد که مسایل شخصی خودش را وا بگذارد و به فکر مصلحت ایران باشد.

به گمان من مهم‌ترین کاستی که در کارش وجود داشت این بود که از اوضاع درک دقیقی نداشت. نمی‌دانست که این موجی که دارد می‌آید چقدر قدرتمند است. فکر می‌کرد صرفاً با بیان نظریاتی دقیق و دموکراتیک می‌تواند جلوی این موج را بگیرد. متوجه نبود که اگر شاه از ایران خارج شود او حمایت ارتش را از دست خواهد داد و اگر ارتشی در کار نباشد توان ماندن هم نخواهد داشت. لازم بود که اگر بخواهد برنامه‌هایش را اجرا کند طبعاً مدتی سر کار می‌ماند بدون ارتش بدون تکیه به ارتش این کار شدنی نبود.

من فکر می‌کنم بین دکتر صدیقی و دکتر بختیار که هر دو شجاعت و دلیری به راستی ستودنی و تاریخی داشتند،‌ دکتر صدیقی بصیرتش بیشتر بود و متوجه بود که اگر شاه برود،‌ خودش توان ماندن در ایران را نخواهد داشت و یکی از تصمیمات تاریخی نادرستی که شاه گرفت و باعث برافتادن رژیمش شد این بود که بین این دو یعنی صدیقی و بختیار چون خودش تصمیم رفتنش را گرفته بود به بختیار رو کرد و صدیقی را که واپسین شرط احتمال بقایش بود رد کرد و شرایط او را که ماندن شاه بود نپذیرفت.

  • آقای میلانی به این نکته بازهم می‌پردازیم و بازتر می‌کنیم. ولی پیش از آن از آقای حمید اکبری می‌خواهم بپرسم یک نگاه اجمالی به کارنامه فعالیت سیاسی شاپور بختیار قبل و بعد از انقلاب از نگاه شما آقای اکبری که همیشه با دیده تحسین به او می‌نگرید،‌ چه نکات مثبت و منفی در بر دارد؟

هر آغازی در مورد شخصیت دکتر بختیار و کارنامه دکتر بختیار بدون شک می‌بایست از تصمیم دکتر بختیار برای قبول کردن نخست‌وزیری در دوره انقلاب شروع شود. بنابراین کارنامه ایشان را قبل و بعد را دقیقاً بر اساس همین نخست‌وزیری می‌بایست بسنجید.

دکتر بختیار، در اصل من اگر یک مدل رهبری را بخواهم قضاوت کنم، به نمایش گذاشت. در مورد رهبران تجزیه و تحلیل کنیم در دوره نخست‌وزیری‌اش می‌بینیم در مقابل دیگر رهبران دوراندیشی داشت و هم قدرت پیشگویی آینده را داشت به صورت اتفاقات منفی و ناگواری که بر اثر قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در ایران رخ داد،‌ این قدرت پیشگویی را داشت و همچنین این قدرت را داشت که در مورد جدایی دین از حکومت، در مورد دموکراسی پافشاری کند بر اساس تجربیاتی که خودش داشت از گذشته.

دوم این که اگر برویم بخش دوم رهبری که می‌تواند تغییر بنیادی به وجود بیاورد،‌ یک نوع زبان و ارتباط است. دکتر بختیار یک نوع زبان مدرن و زبان یک ایرانی را در اصل به کار گرفت در مقابل زبانی که یک زبان اسلامی و جمهوری اسلامی بود. دو طرز بیان مختلف را دکتر بختیار و آیت‌الله خمینی در زمان انقلاب بیان کردند. بخش سوم مسئله اعتماد بود.

در آن مورد دکتر بختیار قطعاً مشکل داشت جلب اعتماد مردم را می‌توانست کند که کما اینکه کرد. اکثریت یک عده قابل توجهی از مردم که مصدق را علاقه‌مند بودند و به ۲۸ مرداد می‌اندیشیدند و این اعتماد هم در این آدم‌ها ایجاد کرد که خودش اولین دولت مخالفان شاه را در اصل تشکیل داد.

هیچ دولت دیگری را از زمان ۲۸ مرداد پیدا نمی‌کنیم که به وسیله مخالفان شاه تشکیل شده باشد. همه حتی دکتر امینی را هم در نظر بگیریم در اصل اینها موافقان شاه بودند یا موافقان آن کودتا بودند. مخالفانش نبودند.

مرحله آخری رهبری بنیادین بر می‌گردد به خودشناسی. دکتر بختیار به خوبی می‌دانست چه کسی است و چه می‌خواهد. به هیچ وجه خودش را در هنگام انقلاب گم نکرد. حالا چطور شکست خورد این گفت‌وگوی دیگری است و گمان می‌کنم فرصت نداشته باشم.

  • آقای براتی، از دید یک فعال سیاسی جمهوری‌خواه که قبل و بعد از انقلاب با دیدگاه شاپور بختیار همدلی نداشته چه نکات منفی و مثبتی شما در کارنامه فعالیت سیاسی او می‌بینید؟

البته این که قبل از انقلاب ما با ایشان همدلی نداشتیم این صحیح نیست. شاید مهم‌ترین کاری که ایشان قبل از انقلاب انجام دادند بیانیه‌ای است که در خرداد ماه ۱۳۵۶ با آقای کریم سنجابی و داریوش فروهر در نامه‌ای که به شاه نوشتند و از او خواستند که برای نجات ایران به حکومت استبدادی اش پایان دهد و به اصول قانون اساسی و اصول مشروطیت تمکین کند.

خوب این بسیار نامه تأثیرگذاری در جو سیاسی ایران بود در خارج از کشور هم تعداد زیادی از روشنفکران برجسته از این نامه حمایت کردند و متأسفانه شاه به حرف او نه تنها گوش نکرد، بلکه اطلاع دارید که ایشان بعداً به زندان افتاد و مدتی کوتاهی قبل از انقلاب شاه ایشان را از زندان بیرون آوردند که بهشان پیشنهاد نخست‌وزیری کنند.

اما فکر می‌کنم که مهم‌ترین کار که ایشان انجام داد در رابطه با شجاعتی که آقای میلانی به آن اشاره کردند. اگر ما امر سیاست را امر ایدئولوژی ندانیم،‌ از ایدئولوژی جدا کنیم سیاست همان در برابر نهادن یا سنجش امکانات در مقابل یا مقایسه با یکدیگر است.

در چنین سنجشی ایشان گام‌های متعددی برداشت، که این جدا از نتیجه‌اش نشان از این دارد که ایشان یک فرد بسیار مستعد سیاسی بودند. یک این که اشاره شد نخست‌وزیری شاه را پذیرفتند. دوم اینکه ایشان همزمان یک اصل مهم را بهش توجه داشتند که نیروی قوی مذهبی در این مملکت می‌تواند تبدیل به یک نیروی تخریبگر شود.

به همین دلیل همانطور که آقای بنی صدر هم در مصاحبه اخیرشان گفتند به نوعی از ایشان خواستند در رابطه با آیت‌الله خمینی قرار گیرند و به ایشان این پیشنهاد را بکنند که در چارچوب قانون اساسی مشروطه اختیارات شاه ازش گرفته شود،‌ کم شود، ساواک منحل شود، زندانیان سیاسی آزاد شوند، مطبوعات آزاد شود و احتمالاً چیزی هم که بعداً گفتند اموال بنیاد پهلوی مصادره شود و چیزهایی از این دست که مورد قبول ایشان واقع نشد.

گام بعدی، اگر دست باشد بازهم نشان از شجاعت دارد،‌ گویا پیشنهادی بوده که آقای عباسقلی بختیار که از اقوام ایشان هستند با آقای بنی‌صدر صحبت کردند، این پیشنهاد هم حتی بوده که ایشان از نخست‌وزیری شاه استعفا بدهد و نخست‌وزیر انقلاب شود. ایشان حالا دلایلش را بعدا می‌گویند، نمی‌پذیرند این مسئله را.

شاید یک دلیل اصلی این بوده که ارتش هیچوقت همراهی با این پیشنهاد نخواهد کرد. جدا از محتوای مسئله که این آیا واقعیت داشته یا نه،‌ به هر صورت کسی که می‌سنجد امکانات را در یک شرایط بسیار حاد و خطرناک سیاسی برای مملکت،‌ انسان بسیار مستعد و شجاعی است و به همین دلیل هم قابل تحسین باقیمانده تا امروز.

  • آقای میلانی، آیا شکست شاپور بختیار بر مبنای آن چیزی که در پاسخ سؤال اول گفتید در دوران نخست‌وزیری‌اش محتوم بود؟

من فکر می‌کنم با شکلی که به این کار اقدام کرد یعنی با شرط کردن پذیرش‌اش به خروج شاه از ایران به گمان من شکستش محتوم بود. برای اینکه نه جبهه ملی را داشت، حتی اگر جبهه ملی پایه وسیعی می‌داشت در جامعه، که معلوم شد ندارد و پایه‌اش محدودتر است، و متحدانش در جبهه ملی به او پشت کردند، نه تنها همراهی و همدلی نکردند، بلکه تمام تلاش‌شان را برای برانداختن او انجام دادند،‌ برای بی‌آبرو کردنش انجام دادند.

برای جلوگیری از پیوستن اعضای جبهه یا افراد خوشنام به کابینه استفاده کردند. خلاصه تمام سعی سنجابی و فروهر در آن زمان این بود که نگذارند، اول صدیقی و بعد بختیار، در این کار موفق شوند. در عین حال ارتش هم روی خوشی نداشت با او. به او اعتماد نداشت. ساواک را هم منحل کرده بود.

رژیم جدید و رژیم بختیار صرفا بر اساس یک عالم مقال دموکراتیک خردمحور در ایران می‌خواست بماند. در حالی که شرایط ایران شرایط انقلابی بود. اتفاقاً من فکر می‌کنم سنجش او از اوضاع سنجش چندان درستی نبود. در یک شرایطی که مملکت در آن التهاب انقلاب است و همه روشنفکران عملاً خرد نقادشان را یا واگذاشته‌اند و یا سکوت کرده‌اند در مقابل این موجی که دارد می‌آید، مردم در ماه عکس آیت‌الله خمینی را می‌بینند،‌ در این شرایط نمی‌شود صرفاً با یک عالم مقال دموکراتیک صحبت از لائیسته و خردمحور حرف زدن، به زبان سلیس فارسی، نمی‌شود جلویش را گرفت.

بایستی به گمان من می‌پذیرفت که به تنهایی اهل این کار نیست. به تنهایی نمی‌شود این کار را انجام داد. در عین حال من برخلاف گفته آقای دکتر اکبری فکر می‌کنم اگر یک زمانی بخواهیم واقعاً سنجش تاریخی کنیم از مقام دکتر بختیار، به هیچ وجه نمی‌شود فقط به این ۳۷ روز کفایت کرد.

باید به دوران قبلش عنایت داشت، باید به سخنرانی‌اش در آن میدان جلالیه پرداخت. باید به تماس‌هایی که در ایران داشت با افراد مختلف پرداخت، باید به دوران بعد از انقلاب پرداخت. هم به شجاعت‌هایی که در آن دوران کرد و هم به خطاهایی که ممکن است در آن دوران مرتکب شده باشد. یعنی برای ارزیابی جامع تاریخی نمی‌شود گفت فقط ۳۷ روز را انتخاب می‌کنیم و در مورد این ۳۷ روز هم فقط از قهرمانی‌اش یاد می‌کنیم.

تاریخ را اگر نگاه کنید و نگاهش به افراد دیگری که قهرمانی‌هایی کرده‌اند، تاریخ یک کمی با وسعت بیشتری به کارنامه‌ها نگاه می‌کند. نه این که الزاماً چیز بدی در این کارنامه هست،‌ ولی قضاوت‌هایی که کرده دکتر بختیار در گذشته که ممکن است تاریخ در موردش نظر دیگری داشته باشد.

دکتر بختیار، به گمان من به استناد اسناد دقیق سفارت آمریکا می‌شود گفت که سخنرانی دکتر بختیار در میدان جلالیه که خلاف مطلبی بود که با الهیار صالح و صدیقی و دیگران تصویب کرده بودند و در آن می‌خواست که ایران به کشورهای غیرمتعهد بپیوندد،‌ این سخنرانی بود که نظر دولت آمریکا را برگرداند و فشاری که به طور مستمر به شاه وارد می‌کردند برای اینکه با جبهه وارد ائتلاف شود به طور ناگهانی متوقف شد.

دقیقاً به این جمله اشاره می‌کنم که اینها اگر سر کار بیایند، یکی از رهبران گنده‌شان گفته که می‌خواهند بروند به طرف غیرمتعهدها و خوب آمریکا در آن زمان حاضر نبود چنین ریسکی بکند.

  • آقای اکبری، آیا شاپور بختیار بعد از اینکه شاه از ایران رفت اصلا شانسی داشت برای مهار اوضاع؟ به این دلیل می‌پرسم که همانطور که آقای میلانی گفتند گفته می‌شود که رجل دیگر ملی، غلامحسین صدیقی یکی از شرایطش همین بود که در صورتی نخست‌وزیری را خواهد پذیرفت که شاه در ایرن بماند.

اولاً خوشحالم که اسم دکتر غلامحسین صدیقی می‌آید و می‌بایست این را مطرح کرد که بسیار نکته جالبی است که بسیاری کسانی که با دکتر بختیار مخالف هستند نمونه و سرمشق دکتر غلامحسین صدیقی را مطرح می‌کنند و می‌گویند که دکتر صدیقی نخست‌وزیری شاه را نپذیرفت. در حالی که ابدا خوانش من از تاریخ ایران در این مورد بسیار نگاه کرده‌ام، این است که دکتر صدیقی نخست‌وزیری را پذیرفت و همانطور که عنوان شد شاه بود که یکی از شرایط دکتر صدیقی را نپذیرفت ولی شرط دیگر را که شاه نپذیرفت و در موردش خیلی گفت‌وگو نمی‌شود مسئله فرصت بود.

دکتر صدیقی خواهان فرصت بود از شاه برای تشکیل کابینه‌اش، به خاطر اینکه با شخیتی که داشت و روش کاری که داشت تأمل می‌کرد بیشتر از دکتر بختیار. منظور من حداقل قضاوت شخصی در این مورد نیست وقتی نگاه می‌کنیم به آن زمان. ولی یک مسئله را باید در نظر گرفت.

کسانی که با موضع دکتر صدیقی موافقت می‌کنند هیچوقت این را به صورت آشکار عنوان نمی‌کنند که دکتر صدیقی کسی بود که به صورت مشخص از دکتر بختیار پشتیبانی کرد. تنها رهبر و رجل ملی ایران بود که در اصل جزو جبهه ملی که در مورد دکتر بختیار بسیار مثبت و در مقام پشتیبانی‌اش صحبت کرد و گفت وظیفه تمام اشخاص پشتیبانی و خصوصیات درست و صحیح سیاسی و روش و شهامتش را ستود و میهن دوستی‌اش را ستود.

این را ما بایستی در نظر بگیریم و این مسئله‌ای را که شما عنوان می‌کنید... در سیاست در نهایت با توجه به وضعیت انقلابی که بود که معلوم نبود که چه کسی می‌تواند موفق شود. حالا شاید در بخش آخر برنامه به این بپردازیم. مسئله میراث بود در آن زمان. این را هم باید در نظر گرفت قبل و بعد مهم است ولی آن چیزی که مردم نگاه می‌کنند و هنوز دارند نگاه می کنند همان دوران آخر انقلاب است و به همین دلیل هم دکتر بختیار مطرح است والا آدم‌های بسیار دیگری هم بودند که الان دیگر در موردشان گفت‌وگو نمی‌شود.

  • آقای براتی، اگر فعالان سیاسی چپ،‌ ملی، ملی مذهبی و اسلامگرا شیوه برخورد دیگری پیش می‌گرفتند در برابر دولت شاپور بختیار مثلاً مثل مهشید امیرشاهی فعال سیاسی که سابقه داشت در فعالیت‌های چپ و کنفدراسیون، نتیجه بهتری حاصل می‌شد از خیزش انقلابی بهمن ۱۳۵۷ یا نه؟

بله. احتمالاً اگر این زودتر انجام می‌گرفت، چرا. هیچ انقلابی سرنوشتی نیست نتیجه‌اش. انقلاب‌ها را هم مردم انجام نمی‌دهند در وهله اول. در وهله اول معمولاً روشنفکران و قشر میانه شهری هستند که خواهان تغییراتی می‌شوند، به میدان و خیابان می‌آیند و مردم و توده‌ها به محض اینکه شانس موفقیتی در این حرکت ببینند به این حرکت که از طرف روشنفکران آغاز شده می‌پیوندند.

بنابراین نقش آنها بسیار مهم است. ما به طور عمده در اکثریت نیروی چپ نیروی دموکراتی نداشتیم. اکثریت نیروی چپ خواهان تغییر قدرت به معنی کسب قدرت بود. و چون خودش چنین استعداد و امکانی نداشت کسب قدرت از طرف خمینی را ترجیح می‌داد به کسب قدرت از طرف کسی مثل آقای بختیار. این از طرف نیروهای جبهه ملی هم صادق است.

جبهه ملی هم در این مورد دو شقه بود. در مورد نهضت آزادی که مسئله از اول روشن بود که چطور است. ولی اگر روشنفکران برجسته و شاخص مملکت که مردم به آنها به خصوص اعتماد اخلاقی داشتند می‌توانستند با چهره و تصمیم درستی به صحنه بیایند حتماً اگر زودهنگام انجام می‌گرفت،‌ تمام جهت حرکت به سوی دیگر می‌رفت.

اما در مقابل ما نیروهای دفع‌کننده‌ای هم بودیم. اصلاً تصمیم شاه مملکت که نخست‌وزیرش را در زندان می‌گذارد،‌ رئیس سازمان امنیتش را در زندان می‌گذارد،‌ سران حکومتش را در زندان می‌گذارد، و به خارج می‌رود معلوم است ارتش در چنین کشوری دیگر نیرویی نخواهد بود که آقای بختیار بتواند به آن تکیه کند.

بنابراین تنها کافی نبوده که روشنفکران حمایت می‌کردند. از آن طرف در بخش نیروهای فرادستی که قدرت را در دست داشتند هم می‌بایست شرایط حداقل به وجود می‌آمد. هیچکدام این شرایط به وجود نیامد. دو هفته بعد از اینکه شاه و بانو فرح دیبا ایران را ترک کردند،‌ خمینی به ایران می‌آید. ۱۰ روز بعد از آمدن ایشان ارتش اعلام بی‌طرفی می‌کند. خوب معلوم است در یک چنین شرایطی دیگر دیر است در آن ۳۷ روز یا ۵۰ روز دیگر دیر بوده که روشنفکران تغییر جهت می‌دادند چیزی عوض می شد.

ولی حتماً در این جهت فکر می‌کنم نقش بسیار منفی به طور عمده چریک‌های فدایی،‌ مجاهدین خلق بودند یا نیروهای مشابه در کشور ما بودند. نیروهای آزادیخواه دیگری سازمان یافته نبودند. ولی حتماً این تأثیر مثبت را می‌توانستند در تغییر جهت داشته باشند و شاید هم کمی قبل از این مسئله همانطور که اشاره شد به این مسئله یک ارتش باقی مانده بود، شاه ایران را ترک نکرده بود،‌ روشنفکران تصمیم درست را در پشتیبانی از بختیار گرفته بودند نتیجه به هر صورت در توازن قدرت طوری نمی‌شد که آیت‌الله خمینی و نیروهای اسلامی بتوانند صد در صد سوار انقلاب شوند.

  • به مسئله ارتباط شاپور بختیار با عراق و کشورهای عربی در زمان جنگ هشت ساله ایران و عراق تا الان در این بررسی اشاره نشد. که یکی از انتقادات اسلامگراها و ملیون دیگر مانند ملی مذهبی‌ها و طیف چپ به شاپور بختیار بوده. میراث تاریخی شاپور بختیار برای ایران امروز چیست آقای میلانی؟

یک اشاره‌ای کردم گفتم بایستی تمامیت زندگی‌اش را در نظر گرفت. آنچه که قبل و بعد آن ۳۷ روز کرده. نکته دیگری هم که می‌خواستم در مورد گفته آقای دکتر اکبری به آن اشاره‌ای گذرا کنم این است که این درست نیست که صدیقی وقت می‌خواست.

من بر اساس یادداشت‌های خود صدیقی در کتاب شاه نوشتم که صدیقی اتفاقاً در ۵ دیداری که با شاه می‌کند در دیدار چهارم می‌گوید که کابینه‌اش آماده است و برنامه دقیق ساعت به ساعت حتی برای زمام امور در دست گرفتن تهیه کرده بود. ایشان درست می‌گویند خیلی دقیق بود. این کار را کرده بود. ولی شاه تصمیم گرفت به خاطر اینکه نمی‌خواست بماند و هرچه زودتر از مملکت فرار کند تصمیم گرفت با شاپور بختیار برود.

و من فکر می‌کنم ابعاد روابط دکتر بختیار با عراق، حداقل برای من، و با عربستان سعودی، به خصوص با عراق، برای من روشن نیست. فکر می‌کنم تا وقتی اسناد دقیق در نیاید و ابعاد این مسئله روشن نشود قضاوت در موردش دشوار است. ولی من شخصاً فکر می‌کنم که وجهه دکتر بختیار با همراهی با عراق صدمه دید. حالا مقدار صدمه‌ای که دید در قیاس با فایده‌هایی که شاید از این همراهی پیدا کرد،‌ امکاناتی که پیدا کرد، سبک سنگین کردن آنها کار دشواری است و من اطلاع کافی ندارم و قصد فرار از جواب ندارم.

تبلیغات جمهوری اسلامی طبعاً قابل اعتنا و اعتماد نیست. برای اینکه آنها در همه موارد در تعریف خودشان افراط می‌کنند و در تکذیب مخالفان‌شان هم همین کار را می‌کنند و رژیمی که چنین پرونده‌ای دارد اتهاماتش در مورد کسی مثل بختیار به گمان من حداقل برای ملت ایران زیاد محل اعتنا نیست.

ولی یک روزی بالاخره این اسناد در خواهد آمد. یک روزی بالاخره روشن خواهد شد که ابعاد این همکاری‌ها اگر وجود داشته چه بوده. من اگر در آن روز زنده باشم و ببینم قضاوتش شخصاً این است که این یک سیاست در کل زیانباری بود برای خودش و برای وجهه‌اش در تاریخ.

  • آقای اکبری، میراث تاریخی شاپور بختیار برای ایران امروز از دیدگاه شما؟

دو سه تا میراث بسیار با اهمیت دارد. یک این که بختیار بعد از ۲۵ سال مکتب مصدق را دوباره در اصل می‌شود گفت زیر مکتب و زیر عکس مصدق به قدرت رسید. این دومی می‌شود گفت درست است که رفقایش را اخراج کردند به اصطلاح ولی این دومین دولت جبهه ملی بود. شاید می‌شود گفت این اولین آدمی که مشخص در جبهه ملی بود برای دومین بار بعد از دولت مصدق اولین دولت مخالفان و آخرین دولتی بود که در اصل یک دولت مصدقی بود. نخست‌وزیرش مباهات می‌کرد به مصدقی بودن.

این مسئله مکتب مصدق که تنها رجل سیاسی است که در ایران دارای یک مکتب سیاسی است و در اصل می‌توانست عامل سازماندهی شود،‌ بختیار این را ایجاد کرد. یادآوری کرد که ما یک گزینه دیگر داشتیم. یک گزینه مصدقی،‌ مشروطه،‌ دموکرات در مقابل استبداد پادشاهی و در مقابل استبداد دینی.

این گزینه هنوز بعد از دولت بختیار تا به حال در جمهوری اسلامی به هیچ وجه مورد رأی مردم نبوده. یعنی بوده که داخل خودشان اصلاح‌طلب یا اصول‌گرایان در مقابل هم قرار می‌گیرند ولی دلیل این که ما انتخابات آزاد در ایران نداریم و اگر بخواهیم ببینیم می‌بینیم هنوز مثل دوره بختیار که مردم برای ۳۷ روز ظاهراً یک کارزار انتخاباتی بود به بختیار رأی ندادند، حالت انقلابی داشت،‌ این گزینه در ایران هنوز زنده است و مردم می‌توانند به آن عطف کنند.

  • آقای براتی،‌ میراث شاپور بختیار برای ایران امروز؟

مهم‌ترین میراث ایشان آوردن فرهنگ سازش در سیاست است. سازش با شاهی که او را بارها به زندان انداخته بود. انتقام جو نبودن در سیاست و سازش با کسی که اصلاً با او نمی‌توانست همراهی داشته باشد، خواست سازش حتی با آیت‌الله خمینی تحت شرایطی که برای او وجهه و چهره‌ای بسازد که با آن بتواند به ایران بیاید و شرایطی که برای بختیار قابل قبول باشد.

این فرهنگ سازش را به همه طرف بردن و عرضه کردن مسئله‌ای است که ما به خصوص در سال‌های ۴۰ در رابطه با به خصوص جبهه ملی و امینی نداشتیم. یکی از اشتباهاتی که آن زمان انجام گرفت جبهه ملی کوشش لازم را برای سازش با امینی در نخست‌وزیری برای پیشبرد اصلاحات در ایران انجام نداد.

این کار را بختیار انجام داد و در یک شرایط بسیار خطرناکی انجام داد. وقتش نابهنگام بود ولی این که اصلاً جرئت سازش در سیاست را داشت فکر می‌کنم فرهنگ ماندگاری خواهد بود.
XS
SM
MD
LG